نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 نویسنده مسئول:دانشیار، گروه جامعهشناسی، دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه رازی، کرمانشاه، ایران
2 دانشجوی دکتری، جامعهشناسی اقتصادی و توسعۀ، دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه تهران، ایران
3 دانشجوی دکتری، جامعهشناسی اقتصادی و توسعۀ، دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه شیراز، ایران
چکیده
تازه های تحقیق
در نظم سیاسی پیشامشروطه، حکمرانی وقف فقط آنگاه که حکومتها برای قلمروگشایی از عایدات وقف استفاده میکردند، دچار بحران میشد وگرنه بر سر حکمرانی آن بهتدریج توافقی میان نهاد دین و نظام شاهی صورت میپذیرفت و عموماً بهصورت دیوانی اداره میشد- هر چند همواره نهاد دین یا مشخصاً طبقۀ علما و روحانیون نبودند که به تنهایی از عایدات آن یا نظارت بر آن بهرهمند میشدند، اما به هر حال به شیوههای مختلف دستاندرکار نهاد وقف بودند (شفقی، 1376). این بحران با رویکرد مدرنیزاسیونی رضاشاه، وارد مرحلهای جدیدی شد.
«ناسیونالیسم رسمی رضاشاه اساساً مبتنی بر تدبیر میهنپرستانه و برنامۀ جذب فرهنگی و همسانسازی زبانی اجباری بود. رضاخان با حمایت روشنفکران چپ و راست، این پروژه را با جدیتی بیدریغ پیگیری کرد.» (Matin, 2013: 85). نظم ناسیونالیستی حاکم بر نظام سیاسی عصر پهلوی، حکمرانی وقف را تغییر داد. این تحولات با مدرنیزاسیون فعلیت پیدا کرد. شهرسازی مبتنی بر زیرساختسازی برای گردش سرمایه، بهنحوی که باید فضاهای شهری به نحوی تولید میشد که کالاهای مصرفی جدید دادوستد شود، بهطور کلی هستۀ مرکزی نظم ناسیونالیستی این عصر بود. اساساً همسانسازی و جذب ناسیونالیستی در راستای همان استانداردسازی بود که سرمایهداری برای جهانیسازی خویش نیاز داشت. کرمانشاه نیز مصون از این تحولات نبود. منتهی این نظم پیامدهای نیتناشدهای داشت که با تحول حکمرانی وقف در این شهر پیوندی جداییناپذیر داشت. رضاشاه این امر را در راستای ثروتمندکردن خانوادۀ سلطنتی و بهتبع آن قدرت دولت مرکزی خویش انجام میداد. او بسیاری از املاک و زمینهای کشور در حاصلخیزترین مناطق دولتی یا سلطنتی اعلام کرد.
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Introduction
The expansion of urbanization in Kermanshah and the issue of endowment as phenomena that can partially clarify the different experiences of Kermanshah in its development is an issue that has not been discussed so far. Endowment has had important characteristics and functions, the most important of which are: not being class-based, creating a sense of social solidarity and even in moments of history, being a mechanism to realize social justice and participating in the social security system, and poverty alleviation. The production of urban space in the city of Kermanshah is at least influenced by two historical factors, one of which is rooted in the religious political economy and the other in the modern capitalist political economy. This article is going to discuss the role the endowment institution has played in the production of modern urban spaces in Kermanshah.
Methodology
Theoretically, Lefebvre's theory of space production has been used, emphasizing the moment of spatial representations, as well as Gertsel's theory of political order. In terms of methodology, this research is affected by the dialectic of regressive-progressive: "The point of view adopted here may be described as regressive-progressive." This method places the facts of the present as the starting point. This means that referring to anything in the past is rooted in the issues of the present. Looking from the point of view of the present causes a search in the past. It is what determines at which moment in history the researcher should search for the origin. This attitude is also a kind of genealogy.
Findings
In the pre-constitutional political order, the endowment governance was in crisis only when the governments used the endowment revenues to gain territory. Otherwise, an agreement between the institution of religion and the patriarchal system was gradually made regarding its governance, and it was generally governed in a bureaucratic manner. Although it was not always the institution of religion or specifically the class of scholars and Ulama who only benefited from its income or its supervision, they were involved in the endowment institution in different ways (Shafaghi, 2016). This crisis entered a new stage with Reza Shah's modernization approach.
"Reza Shah’s official nationalism was largely based on the manipulation of this patriotism and a program of cultural assimilation and coercive linguistic unification" (Matin, 2013: 85). The nationalist order predominance in the political system of the Pahlavi era changed the governance of endowment. These developments became actual with modernization. Urbanization based on infrastructure construction for capital circulation, so that urban spaces should be produced in such a way that new consumer goods could be traded, was generally the central core of the nationalist order of this era. Nationalistic assimilation and identification were in line with the same standardization that capitalism needed for its globalization. Kermanshah was also not immune from these developments. The end of this order had unintended consequences that were inseparable from the evolution of the endowment governance in this city. Reza Shah did this to enrich the royal family and consequently the power of his central government. He declared that many estates and lands in the most fertile areas of the country belong to the state or are monarchical.
Discussion and Conclusion
In the pre-modern political order, which in a sense can also be called a religious order, the endowment system was such that it could perform a complex function in the long-term division of labor and in which this institution could continue its life under the legitimacy of religion. In that order, the endowment was a public institution that was able to shape the economic metabolism and by that, the economic matter was embedded in the social life. The city of Kermanshah and its spatial development in the Nasrid era clearly shows the decisive influence of endowment. It shows how the community character of the endowment has organized power and wealth relations in the community and, by extension, the city as a whole. The most important result of the endowment functions in this era was the relative generalization of wealth. In the nationalist order of the era of Reza Shah and Mohammad Reza Shah, endowment became an organization under the modern state bureaucracy, and the process of de-personalization of endowment, which is the other side of the coin of community decentralization, began. At the same time, the income from the properties and endowments should mainly be spent on the things that the government recognizes. After the 1979 revolution, efforts have been made to revive the regulatory role of religion, but it has not led to the possibility of returning to the pre-modern religious order. Therefore, the charitable function of endowment becomes more prominent in the new order. This is the result of the relationship between the changes in the endowment organization and the new political order. This new order, which took control after the 8-year war, was the neoliberal order. The three basic principles of the neoliberal order are deregulation, structural adjustment, and privatization, according to which the public expenses of the government should be reduced. In addition to this cost reduction, which takes place under structural adjustment, public expenses should be outsourced in the form of charity affairs. This is where the prominence of charity affairs in the endowment organization becomes important and prominent. In addition, during this period, the endowment organization sought to stabilize its position by judicially dealing with the status of endowment properties, which were undecided half a century ago and their fate has changed.
کلیدواژهها [English]
امروز که نابرابری اجتماعی و مسئلۀ فقر در جامعۀ ایرانی به بحرانی اجتماعی - اقتصادی تبدیل شده است، توجه به سنتهایی که بتواند چشمانداز خروج از این وضعیت را ممکن سازد، تاحدی بیش از گذشته اهمیت پیدا کرده است. وقف یکی از نهادهایی است که بهمثابۀ الگویی برای خروج از بحران، مدنظر قرار میگیرد؛ اما این الگوسازی بیواسطه نیست؛ بلکه مطالعۀ تاریخی وقف نشان میدهد نظم سیاسی حاکم بر وقف، میانجی تغییرات در عملکرد این نهاد اجتماعی - مذهبی بوده است. ضرورت توجه به این امر در شهر کرمانشاه، اهمیت ژرفتری دارد؛ زیرا کرمانشاه شهری کمتر توسعهیافته است که ازنظر رقبات وقفی بسیار غنی است؛ از این رو، این پژوهش با مطالعۀ تاریخ وقف در کرمانشاه و نسبت آن با تولید فضای شهری، در پی آزمون این الگوسازی نیز هست.
وقف مصدر فعل ثلاثی مجرد از باب ضَرَبَ، یَضرِبُ و در لغت به معنی حبس است. این فعل از افعال نادری است که هر دو شکل لازم و متعدی آن به کار گرفته شده است. معنای لازم این فعل در برابر جلوس و مصدر آن «وقوف» است. این معنا از معانی رایج این فعل بهصورت لازم است؛ اما شکل متعدی این فعل به معنای «منع» و «حبس» است (مصطفوی، 1351). «وقف، عبارت از آن است که شخصی عین مال را حبس دائم کند و منافع آن را شرعاً به رایگان در اختیار تأسیسات یا شخص یا اشخاص مخصوص بگذارد» (کشاورز، 1382: 66). وقف یا انتفاعی است یا منفعتی؛ البته اینکه کدامیک از آنان باشد، منوط به نیت واقف است که سیطرۀ یکی بر دیگری، عمیقاً متأثر از قواعد حکمرانی بر آن بوده است. وقف انتفاعی، وقفی است که نیت و قصد واقف کسب درآمد نباشد؛ مانند احداث مسجد، مدرسه و ... . در این نوع وقف، هدف بیشتر ترویج فرهنگ دینی است. وقف منفعت، وقفی است که نیت واقف، کسب درآمد، اما برای عموم جامعه یا علمای دین و آموزش دینی و ... است (راوندی، 1376).
اصطلاحشناسی وقف، با وجود آنکه میتواند اهمیتی بنیادین برای فهم سازوکار کلی آن داشته باشد، بهطور کامل و دقیق، سازوکار آن را روشن نمیسازد. از این نظر، وقف نهادی اجتماعی است که در سنت اسلامی ریشه دوانده است. هرچند نهادهایی مشابه در ایران پیش از اسلام وجود داشتهاند یا در جهان وجود دارند (معراجی، 1385)، باید توجه داشت بهلحاظ تاریخی و حتی معرفتشناختی، وقف اساساً نهادی متعلق به سنت اسلامی است و ریشه در اقتصادی - سیاسی جهان اسلام دارد. برای اثبات این مدعا نیاز است اشاره شود توسعۀ شهر جدید کرمانشاه نسبتی عمیق با نهاد وقف دارد. خاستگاه تأسیس این شهر، به زمانی باز میگردد که حکومت زندیه به دلیل حمایت حکام زنگنۀ شهر قدیم از صفویان، آن را نابود کردند (اباذری و قلیپور، 1391: 19). در این میان، «گروهی به سه دهکدۀ فیضآباد، چنانی و برزهدماغ در مجاورت رودخانه آبشوران روی آوردند و در آنجا شهری را بنا نهادند که شهر جدید کرمانشاه نامیده شد» (برومندسرخابی، 1388). شکلگیری و توسعۀ این شهر جدید با گسترش موقوفات در شهر همزمان بوده است. شاهد این مدعا آن است که تا تاریخ 24 مرداد 1397 کرمانشاه دارای 477 موقوفه و 50 هزار و 864 رقبه بوده است. از این نظر، کرمانشاه به لحاظ آماری، پس از مشهد، دارای بیشترین میزان وقف در کشور بوده است. درواقع وقف بخشی از متابولیسم اجتماعی شهر کرمانشاه بوده است. برای فهم گسترۀ وقف در کرمانشاه، کافی است دانسته شود از توه یارولی تا سراب جعفرقلی، دلگشا، جعفرآباد، کهریز، کیهانشهر، سجادیه، شاطرآباد و باریکه، باغنی و حافظیه و چقاگلان، چالهچاله و مرادحاصل و ... همه محدودۀ موقوفات کرمانشاه بودهاند که اکنون بیش از نیمی از جمعیت شهرنشین کرمانشاه را در بر گرفتهاند. این امر فقط محدود به شهر کرمانشاه نمیشود؛ بلکه در بخشهایی چون چمچمال و درود فرامان و سرفیروزآباد و ماهیدشت و میان دربند نیز املاک و اراضی فراوانی وقف شدهاند.
از آنجا که شکلگیری شهر جدید کرمانشاه، همزمان با تحولات مدرن در جهان است، گسترش شهرنشینی در کرمانشاه و موضوع وقف بهعنوان پدیدههایی که میتوانند تجربۀ متفاوت کرمانشاه در توسعۀ خویش را تاحدی روشن سازند، مسئلهای است که تاکنون محل مداقه قرار نگرفته است. برای اثبات این امر باید تأکید کرد گسترش تراکم اجتماعی در شهر کرمانشاه بدون گسترش فضایی آن بررسیشدنی نیست و وقف نیز اساساً پدیدهای اقتصادی - سیاسی است که در سنت اسلامی، در فضاهای اجتماعی تجلی مییابد. وقف ویژگیها و کارکردهای مهمی دارد که مهمترین آنها عبارتاند از: طبقاتینبودن؛ بدینمعنا که همگان وقف کردهاند و این خاص طبقۀ صاحب قدرت و ثروت نبوده است؛ ایجاد حس همبستگی اجتماعی، سازوکاری در راستای تحقق عدالت اجتماعی، حتی در لحظاتی از تاریخ، سهیمبودن در نظام تأمین اجتماعی و فقرزدایی (سلیمیفر، 1370؛ مرادعلیان، 1395؛ امام جمعهزاده، 1379).
درواقع تولید فضای شهری در شهر کرمانشاه، دستکم متأثر از دو عامل تاریخی است که یکی ریشه در اقتصاد - سیاسی دینی و دیگری در اقتصاد - سیاسی سرمایهداری مدرن دارد. این مقاله در پی تکوین این فضای شهری در این نسبت دوگانه است؛ اما مدعی نیست که قرار است کل موضوع توضیح داده شود. مسئله آنجاست که برای توضیح تولید فضاهای شهری در شهر کرمانشاه، توجه لازم به نهاد وقف نشده است. در این مقاله تلاش شده است دانسته شود در تولید فضاهای شهری مدرن در کرمانشاه، نهاد وقف چه نقشی ایفا کرده است، یا به عبارت روشنتر، وقف در کجای ماجرا ایستاده است و ماهیت آن با توجه به تحولات فضای شهری در کرمانشاه، چه تحولی یافته است.
2- ادبیات پژوهش
2- 1- پیشینۀ پژوهش
پژوهشهای فراوانی وجود دارند که به موضوع وقف و اهمیت و سازوکارهای آن بهمثابۀ امر خیر پرداخته و بر این اساس، صرفاً وجه کارکردی این موضوع را مدنظر قرار دادهاند؛ برای مثال، عناصری (1372)، با بررسی چند سند در زمینۀ وقف «آب» و «قنات»، سازوکارهای کارکردی این امر را در جهان سنت نشان داده و جزئیاتی که این اسناد را آشکار ساخته است. ورنر (1382) تلاش کرده است نشان دهد وقف چگونه در شکلدهی و توسعۀ ساختارها و نهادهای فرهنگی و اجتماعی در فضای شهری اسلامی، اثرگذار بوده است؛ اما به این موضوع در نسبت شهر مدرن و زندگی شهر در جهان جدید نپرداخته است. کلانتری خلیلآباد و همکاران (1389) نیز در مطالعۀ موردی اصفهان، نشان دادهاند وقف چه نقش تاریخی در تغییرات و تحولات کالبدی این شهر داشته است. موضوع تولید فضاهای شهری، صرفاً وجهی کالبدی نیست و فضاها در ساحتهای هویتی، سیاستگذاری و حتی شاعرانه نیز عمل میکنند (باشلار، 1392؛ Lefebvre, 1991).
قلیپور (1392، 1393، 1394، 1396) مطالعاتی جامع دربارۀ توسعه و سازوکار فضاهای شهری در کرمانشاه انجام داده است که در نوع خود، جزو پژوهشهایی روشنیبخش دربارۀ تکوین فضاهای شهری در کرمانشاه هستند. آثار او پیش از هرچیز وجهی توصیفی دارند و تغییرات در فضای اجتماعی شهر کرمانشاه را بر مبنای لحظات نظریۀ تولید فضای لوفور توضیح میدهند؛ اما نکتۀ حائز اهمیت این است که نهاد وقف در آثار او، حاشیهای و کماهمیت بوده و تلاش نکرده است نسبت سازوکار آن را با فضاهای شهری نشان دهد. او بهدرستی به اثر سیاستهایی چون تقسیم اراضی بر گسترش فضاهای شهری و در کرمانشاه پرداخته و نشان داده چگونه مهاجرت حاصل از این تحولات سیمای فضایی شهر را تغییر داده است؛ اما هرچه در آثار او تحلیل تکوین فضاهای شهری در کرمانشاه حاضر است، اثرگذاری و نقش وقف بررسی نشده است. این درحالی است که در مطالعاتی تلاش شده است به موضوع شهر و وقف پرداخته شود. ازجمله مهمترین پژوهشهایی که به نقش وقف در تولید فضای شهری در کرمانشاه پرداختهاند، مقالۀ مهم زارعی و باباکمال (1397) است که با وجود تبیین روشنگر آنان دربارۀ نسبت وقف و تولید فضای شهری در کرمانشاه، به لحاظ تاریخی محدود به عصر قاجار است. این مقاله از بینش روشنگر ایشان بهرۀ وافر برده است. پیربابایی و ایرانشاهی (1399)، با بهرهمندی ازنظریۀ ساختیابی گیدنز نشان دادهاند چگونه فرهنگ وقف موجب شکلگیری مجموعههایی شهری در نقش جهان، گنجعلیخان کرمان و شیخ صفیالدین شده است و با بهرهمندی از تداوم یا تغییر قواعد و منابع موجود، تداوم این مجموعهها و منابع مشروعیت و تأیید مدیریت خاص خود را تعریف کردهاند.
ملکزاده و سجادی (1402) نشان دادهاند وقف بهمثابۀ امر خیر و نیکوکارانه، به چه نحوی موجب رشد و ارتقای سطح زندگی اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی زرتشتیان شده است. آنها نشان دادهاند سنت وقف به مثابۀ نهادی ایرانی - اسلامی، در سایر ادیان حوزۀ فرهنگی ایران نیز نفوذ کرده و کارساز افتاده است. از این نظر، حتی برومند (1402) نشان میدهد چگونه وقف و امر خیر، بدل به میانجی کنشگری سیاسی میشود. او نشان میدهد چگونه روحانیون و کنشگران اجتماعی اصفهان در عصر مشروطیت، در واکنش به تبلیغ کلیسا ازطریق امور خیریه، اقدام مشابهی برای مقابله با آن دست میزنند. درواقع تعمیق نهاد وقف در جامعۀ ایرانی است که آن را به مرکز یکی از مهمترین رخدادهای مدرن این جامعه میکشاند.
وقف و حکمرانی نیز مضمون دیگری است که قرابت آنها در دوران اخیر اهمیت یافته است؛ از این رو، مرتضوی و دیگران (1402) با تآکید بر نقش امنا، به دنبال پیریزی شیوۀ حکمرانی عمومی بودهاند؛ زیرا برآناند که وقف بخشی از سنت اسلامی - اجتماعی است که میتواند امکان حکمرانی مردم بر این نهاد را ممکن سازد. میراحمدی (1402) نیز بر مبنای اصل مردمیسازی، در پی استنتاج الگوی مدیریتی منحصر به فرد مردمی - مدنی، غیرانتفاعی، مشارکتی و داوطلبانه بر وقف است.
2- 2 مبانی نظری
هر هستی اجتماعی یا شیوۀ تولیدی ازنظر نهادینهساختن خویش، باید بتواند فضای اجتماعی مبتنیبر نظام ارزشهای خویش تولید کند تا نظامی معنایی - هویتی را رقم بزند که بهتبع آن، مشروعیت خویش را فعلیت بخشد. وقف یکی از نهادهای بنیادی اقتصاد - سیاسی حکمرانی اسلامی برای تولید فضاهای مقتضی خویش بوده است. درواقع، کنش تولید فضا، فرآیندی[1] است برای رویدادن این رخداد. پس ضروری است قابلیتهای پراکتیس اجتماعی و قدرتهای مسلط، مکانهای ویژهای دردسترس داشته باشند: موقعیتهای دینی و سیاسی. زیمل در جامعهشناسی فضا این ویژگی فضا را «انحصار فضایی»[2] مینامد (Simmel, 1997: 3). «واقعیت این است که فضای اجتماعی کنشهای اجتماعی را «ادغام» میکند، چه کنش سوژههای فردی و چه جمعی. کنش آنان که متولد میشوند، میمیرند و آنان که در رنجند و آنان که عمل میکنند» (Lefebvre, 1991: 33).
لوفور با ضرورت طرح ارائۀ نظریۀ فضا بر آن است که نظریه - مطمئناً با به هم زنجیر کردن مفاهیم، در نیرومندترین معنای کلمه: از درون، نه فقط از بیرون (بهطور توصیفی) و بهصورت جهانی - فرآیند زایایی را بازتولید میکند؛ یعنی با حرکت مداوم عقب و جلو، بین گذشته و حال؛ حال آنکه فضا با فهمی کاملاً روشن از رابطۀ علی - معلولی، انگیزشی و درگیرانه تولید نمیشود. برای روشنشدن مبحث، باید به سهگانههای تولید فضا رجوع کرد:
«پرکتیس فضایی، این لحظه از فضا، فضای کنشهای روزمرۀ مردم است. لحظهای که تمام ایدهها واقعیت پیدا میکنند. بهعبارت دیگر، لحظهای است که در جنگ ایدئولوژیک باید به چنگ آورده شود تا تلاش تولید فضا به ثمر بنشیند (فعلیت یابد)» (Lefebvre, 1991: 38).
در ساحت زندگی روزمره نیز «فهم اشخاص از واقعیت اجتماعیشان، شیوۀ استفادۀ آنها را از فضا، از این منظر که چگونه با دیگران در مکانهای مشخص و به دلایل خاص (مانند کار، فراغت، خوردن و ...) برهمکنش داشته باشند، تعیین میکند» (ژلِنیِتس، 1393: 113).
«بازنماییهای فضایی، فضای مفهومپردازیشده، فضای دانشمندان، برنامهریزان، اوربانیستها، تقسیمکنندگان زمین، دیوانسالاران یا کاغذبازها، مهندسان اجتماعی و نیز فضای دستهای از هنرمندان است که ذوق علمی دارند - همۀ آنهایی که آنچه را زیسته و درکشده، با آنچه تصور شده است، یکی میدانند ... این فضای مسلط هر جامعه (یا شیوۀ تولید) است» (Lefebvre, 1991: 38 - 9).
این لحظه از فضا، لحظه قدرتمندان جامعه یا شیوۀ تولید است. قدرت در شیوۀ تولید سرمایهداری، هم سیاست و هم سرمایه را در بر میگیرد. در این پژوهش، نظم سیاسی حاکم بر تولید فضای شهری کرمانشاه و حکمرانی وقت بررسی میشود؛ بنابراین، این لحظه از تولید فضا، محوریت دارد؛ اما لحظۀ دیگری نیز وجود دارد که ازنظر لوفور در تولید اهمیت دارد:
این نظریه، نگاهی جدید را به مطالعۀ تاریخ میگشاید. توجه به وجه فضاهای بازنمایی، توجه به روابط قدرت و مفصلبندی آن در مناسبات اجتماعی و روابط تولید در هر دورۀ تاریخی را از نو بازسازی میکند؛ از این رو، نظمی سیاسی که برای بازنمایی فضایی بر تولید فضا سیطره پیدا میکند، اهمیتی ژرف دارد.
هنگامی که از نظم سیاسی سخن گفته میشود، منظور، پذیرفتن اصولی برای سیاستگذاری ازطرف همۀ جریانهای سیاسی - اجتماعی، با وجود تضادها و تناقضهای آنان است و آنچه نگرش آنان را شکل میدهد و تلاش میکند اقتضائات آن را پیاده یا از آن حمایت کند (Gerstle: 2022). بهعبارت روشنتر، از آنجا که این مقاله در پی بررسی نسبت نظم سیاسی و حکمرانی وقف است، در میان لحظات سهگانۀ تولید فضا، بر لحظۀ بازنمایی فضایی متمرکز است؛ زیرا به نظر میرسد قواعد حاکم بر نظم سیاسی، حکمرانی وقف را بهصورتی گسترده متأثر میسازد.
وقف ریشهای گسترده در سنت اسلامی دوانده و در طول تاریخ، بدل به نهادی شده است که به رویهای در راستای توزیع و بازتوزیع در قلمرویی منجر شده که تحت حاکمیت این سنت بوده است. از آنجا که نهاد وقف، ویژگیها و کارکردهای متفاوتی داشته است، جز با بررسی تاریخی تأثیرگذاری فضایی آن ذیل نظمهای سیاسی حاکم بر آن، نمیتوان ابعاد مختلف این شاخصهها را توضیح داد. فرآیند نهادینهشدن وقف از همان صدر اسلام آغاز شده و حول آن نظامی معنایی شکل گرفته بود که هدف آن بهسبب حجم نهچندان چشمگیر آن تأمین معیشت فقرا بوده است (رفیعی، 1373). درواقع مطالعۀ تاریخ وقف آشکار میسازد قواعد حاکم بر نظم سیاسی، موقعیت وقف را در نظام معنایی مشخص میساخت. به عبارت روشنتر، حکمرانی وقف و غایتی که قرار بود فعلیت بخشد، ریشه در افقی دارد که نظم سیاسی حاکم برای خود متصور بود؛ البته نباید فراموش کرد نظم سیاسی، نظمی اجتماعی و در عین حال، درهمتنیده با متابولیسم اقتصادی نیز هست. درواقع حکمرانی وقف، تابع نظم سیاسی درون شیوۀ تولید است؛ از این رو، نظام معنایی که وقف را در صدر اسلام، مفصلبندی میکند، در شکل شمارۀ 1 ارائه شده است.
Figure 1: Meaning channel of endowment phenomena in Islam beginning and its faculty in production of urban and rural spaces
شکل 1: شبکۀ معنایی پدیدۀ وقف در صدر اسلام و قوۀ آن در تولید فضاهای شهری و روستایی
منبع: (نیازی، 1398: 8)
ریشۀ وقف، همانند تمام احکام دینی، در متن مقدس و سنت و در شیعه، احادیث و قول امامان قرار دارد. تبار وقف را بهطور مشخص، از این حدیث پیامبر اسلام(ص) گرفتهاند: «هرگاه فرزند آدم بمیرد، عمل او قطع میشود؛ مگر از سه چیز: صدقۀ جاریه، عملی که از آن سود برده شود و فرزند صالحی که برای او دعا کند». بعدها صدقه جاریه در این حدیث، «وقف» تعبیر شد؛ البته که وقف، فقط یکی از مصادیق صدقه جاریه است (دانشپور، به نقل از نیازی، 1398). وقف را «ملکالله» میدانند و به تبع این امر، اساس آن سلب مالکیت شخصی و تبدیل آن به مالکیت عمومی است. فارغ از آنکه در نظام حکمرانی اویغوری مغولان، این اموال را حاکمان، مصادره و میان اویغورهای خویش تقسیم میکردند تا کفاف هزینههای نظامی را بدهند و موجب آشوب در قلمرو امپراتوری آنان نشوند (راوندی، 1376: 564). احیای وقف از اواخر حکومت ایلخانیان در ایران آغاز شد و در صفویه به اوج خود رسید. تازه در این دوران بود که حکمرانی وقف، به تولید فضاهای شهری در ایران منجر شد. هر نظم سیاسی و شیوۀ حکمرانی مقتضی آن، اثرات خاص خویش را بر سازوکارهای فعلیتبخش آن دارد. از وجه کارکردی فهم سازوکارهای اجرای وقف در عصر صفوی، اهمیتی اساسی دارد؛ زیرا با وجود تغییر در نگرش به وقف در دولت نادرشاه، احیای آن در عصر قاجاریه، تا حدود زیادی در اتمسفر کارکردهای صفوی میچرخد و آن به سبب منظومۀ نهادی است که شیوۀ حکمرانی این دو حول آن مفصلبندی میشود و نظام سیاسی حاکم را بازتولید میکند: نهاد پدرشاهی – دین - بازار پیشامدرن. این نظم سیاسی، نظم دینی نامیده میشود.
Figure 2: Endowment functions in Safavid & Qajar Era
شکل شمارۀ 2: کارکردهای وقف در عصر صفویه و قاجاریه
منبع: (نیازی، 1398: 26)
کارکردهای وقف، در دوران متفاوت بر مبنای ضرورت نظامهای سیاسی تغییر کرده است؛ اما در عصر صفوی و سپس قاجار، بدل به متابولیسمی چشمگیر برای تولید فضاهای شهری میشود. درواقع فرآیند دولتسازی در ایران در عصر صفوی که نیروی یکپارچهساز آن را رسمیتیافتن مذهب شیعه تضمین میکرد، انباشت حاصل از مشروعیتبخشی به مالکیتزدایی خصوصی را در راستای تولید فضای شهری اسلامی شیعی خرج میکرد. این امر پس از وقفۀ دوران افشاری و سپس زندی، احیا شد و در دوران قاجار به اوج خود رسید.
این امر از آن رو اهمیتی ژرف مییابد که وقف، نهادی برای طرحریزی نگرشی اقتصادی - سیاسی در تولید فضاهای شهری در جوامع اسلامی نیز مدنظر قرار داده شود. با وجود آنکه وقف تاریخی طولانی در تاریخ اسلام دارد، در عصر صفویه بود که این حکم دینی بدل به نهادی ریشهدار در ایران شد و قدرتی مثالزدنی به علمای شیعه بخشید؛ تا جایی که تا به امروز نیز زمینهساز قدرت اقتصادی - سیاسی و توأم با آن، نفوذ اجتماعی آنان شده است. «شاهان صفوی متأخر، بهویژه شاه عباس اول، با تبدیل قلمرو گستردهای از زمینها به زمین وقفی (خیرات بدون مالیات)، بهویژه با هدف حفظ ارتش غلامان، موجب ظهور قدرت سیاسی - اجتماعی در موقعیت مذهبی - اجرایی آنان (یعنی علما) شدند» (Matin, 2013: 42)؛ حال آنکه با ظهور شهر جدید کرمانشاه، املاک و داراییها و انواع دیگر وقف، گسترشی فوقالعاده یافتند. یکی از مهمترین دلایل این گسترش، تبدیل این شهر جدید به دورازۀ عتبات و عالیات بوده است.
3- روششناسی
در هستۀ مبحث روششناختی حاضر، نگاه به تاریخ[3] نشسته است. تاریخنگاریِ اکنون، دغدغۀ محوری است، نه تاریخنگاری طبیعیساختن[4] امر تاریخی؛ نوعی ضدتاریخی عملکردن تاریخنگار یا ثبت تاریخ فسیلها (Buck- Morss, 1989). این پژوهش بهلحاظ روششناختی، متأثر از دیالکتیک پسروندی - پیشروندی[5] است. لوفور در این باره مینویسد: «دیدگاهی که در اینجا اتخاذ شده، ممکن است پسروندی - پیشروندی وصف شود. این روش واقعیات امر حاضر[6] را نقطۀ آغاز قرار میدهد» (Lefebvre, 1991: 65)؛ این بدان معناست که رجوع به هر امری در گذشته، ریشه در مسائل امر حاضر دارد.
این روش بر سه روند استوار است:
همانطور که گفته شد نگریستن از منظر امر حاضر است که موجب جستجو در گذشته میشود؛ درواقع مسئلهای است که تعیین میکند پژوهشگر در کدام لحظه از تاریخ در جستجوی خاستگاه باشد. این نگرش نوعی تبارشناسی نیز هست و در پی مفصلبندی وقایع ذیل منطق حاکم بر موضوع، انفصالها و اتصالها و پیوندها و جداییها در طول حیات آن است. از این تعبیر، گرایشات و واقعیات همیشه متکثرند و آنچه امر ناممکن است، ممکن است در آینده ممکن شود و برعکس (Lefebvre, 2000: 9).
از آنجا که تکنیکها میانجی نظریه و میداناند، در اینجا از چند تکنیک کارا بهره برده خواهد شد. نخست تحلیل اسناد که «موضوعاتی استاندارد بهحساب میآیند: یک یادداشت، گزارشهای موردی، قراردادها، پیشنویسها، گواهیهای مرگ، اظهارنظرها، دفترچههای خاطرات، آمارها، گزارشهای سالانه، گواهینامهها، احکام قضایی، نامهها یا اظهارنظرهای کارشناسانه» (وولف، به نقل از فلیک، 1396: 275) در جاهایی از آمارها و ارقام نیز بهره برده میشود؛ اما این امر بیشتر نوعی تحلیل ثانوی است. عمده دادههای این پژوهش از اسناد منتشرشدۀ سازمان اوقاف و امور خیریه که در کتاب سهجلدی زندگان عرصۀ عشق کشاورز (1382) گردآوری [و تألیف] شده و نیز اطلاعات دیگر پژوهشها گرفته شده است.
4- یافتههای پژوهش
وقف از آن رو برای بررسی تولید فضاهای شهری در شهر جدید کرمانشاه ضروری است که این شهر به لحاظ ارتباط با نهاد وقف، با وجود جدیدبودن، تاریخی درهمتنیده دارد؛ اما از این نظر چندان بررسی نشده است. درخور ذکر است منظور از شهر جدید کرمانشاه، قرارگیری شهر در مکان امروزی است که پس از بارها تغییر مکان، درنهایت آخرین بار، پس از گریختن مردم به سه دهکدۀ فیضآباد، چنانی و برزهدماغ به علت حملۀ زندیان و نابودی شهر قبلی به وجود آمد. علت این نابودی، حاکمیت خاندان زنگنه در آن بود که دستنشاندۀ صفویان بودند (اباذری و قلیپور، 1391: 19).
آنچه در اسناد تاریخی دربارۀ وضعیت وقف در آغاز شکلگیری شهر جدید کرمانشاه آمده است، به شرح زیر است:
«در هنگامی که کرمانشاه قصبه یا مزرعه بود، مالک آن چهار دانگ از شش دانگ آن را وقف مصارف خیریه میکند و همین امر بعدها که کرمانشاه مبدل به شهر میشود، مشکلاتی برای مردم ایجاد میکند؛ زیرا قسمتی از اراضی آن موقوفه بود و نمیتوانستهاند آنجاها را بخرند و بفروشند» (کرکوکی، نقل در کشاورز، 1382: 51).
گسترۀ این موقوفات بهنحوی بوده است که عملاً توجه به شرع اسلامی، موجب میشده است مسئلۀ حرام - حلال، مانعی اساسی برای گسترش فضاهای شهری در کرمانشاه باشد؛ زیرا تقریباً تمام فضاهای شهری کنونی شهر کرمانشاه، موقوفات بوده است. در این باره، سردار کابلی[10] میگوید:
«بنا بر همین موقوفهبودن چهار دانگِ کرمانشاه بود که من از کودکی به یاد دارم، وقتی کسی از حلال و حرامشناسان میخواست خانهای در کرمانشاه بخرد، تحقق میکرد مبادا در قسمت وقفی واقع شده باشد و در همان زمان میشنیدم حاج شهبازخان حمام و مسجد خود در اراضی آزاد کرمانشاه بنا نهاده بوده؛ از این رو، عوام میگفتند نماز در مسجد و غسل در حمام شهبازخان بلااشکال است و علت اقبال عمومی اهالی به این دو بنای خیر هم همین امر بود. چون حدود دو دانگ و چهار دانگ در زمان ما مشخص نبود و مردم زیاد از آن صحبت میکردند؛ بنابراین، نخستینبار که من کتاب مقامعالفضل و این سؤال و جواب را خواندم، همراه آقا شیخ علی علما خدمت مرحوم ابوعلی امام جمعه کرمانشاه رفتم و با ارائه سؤال و جواب مذکور، به ایشان عرض کردم اگر صورتی از وقفنامۀ مزرعه کرمانشاه در کتابخانه شما وجود دارد، تقاضا میکنم با مراجعه به آن حدود دو دانگ و چهار دانگ را تعیین بفرمایید. معالأسف ایشان نتوانستند در این باب چیزی بیابند؛ ولی فرمودند مکرر از خود من هم مردم از موضوع دو دانگ و چهار دانگ کرمانشاه سؤال میکردند» (سمیعی، 1363: 56).
به لحاظ تاریخی، اهدای وقف در کل استان کرمانشاه، به چهار دوره تقسیم میشود:
- دورۀ اول: قبل از قاجاریه تا 1173 هجری قمری مشتمل بر 5 فقره سند (2 درصد)؛
- دورۀ دوم: دورۀ قاجاریه از 1174 تا 1304 خورشیدی، مشتمل بر 110 فقره سند (5/44 درصد)؛
- دورۀ سوم: دوره پهلوی از 1304 تا 1357 خورشیدی، مشتمل بر 86 فقره سند (8/34 درصد)؛
- دورۀ چهارم دوره جمهوری اسلامی از 1358 تا 1386 خورشیدی، مشتمل بر 39 فقره (5/15 درصد) است.
ضمن اینکه تاریخ هفت فقره از اسناد (8/2 درصد) نیز مشخص نیست (کرکوکی، نقل در کشاورز، 1382: 59).
171 فقره سند به صورت سنتی یا عادی (2/69 درصد) و 76 فقره بهصورت رسمی (8/30) نوشته شدهاند. ازنظر جنسیتی نیز واقفان استان کرمانشاه چنین طبقهبندی میشوند: 40 مورد از موقوفات توسط زنان (2/16 درصد)، 182 مورد از موقوفات توسط مردان (7/73 درصد) و هفت مورد مشترک میان مردان و زنان (8/2 درصد)، 5 مورد توسط اشخاص حقیقی (2 درصد) و 13 مورد نامشخص (3/5 درصد) است.
این دادهها نشان میدهند به لحاظ فضایی، گسترهای وسیع از شهر کرمانشاه، متأثر از نهاد وقف بوده است که بسیاری از محلات حاضر شهر کرمانشاه را در بر میگیرد. مهم است مشخص شود ساختوساز در اراضی چگونه صورت پذیرفته است؛ زیرا بخش اساسی این محلات، در حال حاضر جزو محلات حاشیهنشین شدۀ شهر کرمانشاه هستند.
Figure 3: Endowments of Kermanshah City
شکل شمارۀ 3: موقوفات شهر کرمانشاه
منبع: سازمان اوقاف کرمانشاه، 1397
طبق این نقشه، در حال حاضر 25 نقطۀ شهری، ذیل املاک و اراضی وقفی قرار دارند که جزئیات آن به شرح زیر است:
به لحاظ تولید فضاهای شهری و متابولیسم یا اقتصاد - سیاسی شهری، وقف در کرمانشاه را باید به پیش و بعد از اصلاحات مدرنیزاسیون شهری در دوران رضا پهلوی تقسیم کرد. این تقسیمبندی بدان سبب است که ساختار وقف در شهر دوران ناصری که عمدتاً هنوز وارد مناسبات بینالمللی سرمایه و توسعۀ شیوۀ تولید سرمایهداری نشده بود، نقش مهمی در تولید فضاهای شهری داشته است. این شهر متابولیسم خاص خویش را داشت که در آن، اقتصاد حکشده در ارزشهای اجتماعی که دین نقشی مهم در مرکز آن داشت، در راستای بازتولید هویت شهری اسلامی، ذیل جهانبینی دینی در چارچوب حاکمیت قاجاری بود. برای اثبات این امر، کافی است به نوع مکانهایی اشاره کرد که طبق وقفنامهها مشمول وقف شدهاند:
Table 1: Endowment places in Kermanshah communities in Qajar era
جدول شمارۀ 1: مکانهای وقفی در محلات کرمانشاه، در دورۀ قاجار
منبع: (زارعی و باباکمال، 1397: 17)
تأسیسات زیربنایی |
اماکن مذهبی |
املاک |
اماکن تجاری |
||||||||||||||
کارخانه |
حمام |
قنات |
آبانبار |
مدرسه |
قلعه |
مقبره |
مسجد |
تکیه |
حسینیه |
زمین |
باغ |
سرای |
تیمچه |
دکان |
بازار |
کاروانسرا |
آسیاب |
1 |
4 |
1 |
2 |
2 |
1 |
1 |
7 |
1 |
1 |
6 |
3 |
3 |
2 |
51 |
1 |
7 |
3 |
بیشتر این اوقاف در منطقۀ بازار قدیمی شهر واقع شدهاند که از قضا محلات اصلی کرمانشاه نیز حول آن قرار گرفتهاند. این امر نشان میدهد بازار، علما و حاکمان شهر (نیازی، 1398) ارتباطی عمیق برای تولید فضای شهر با یکدیگر داشتهاند. بخشی اساسی از این املاک را شاهزادگان و خانوادۀ حاکمان شهر وقف کردهاند. وکیلالدوله ازجمله کسانی است که اوقاف چشمگیری در قسمت بازار دارد که شامل چند راسته و میدان در دل بازار زرگرهاست و اکنون نیز به نام او پلاکگذاری شده است. این سهگانه که نیروی هژمونیک ایران عصر ناصری بودند، توانستند جهانی معنادار برای کیهان اجتماعی ساکنان شهر کرمانشاه به وجود بیاورند و تا آن زمان که قلمروگستری سرمایه و توسعۀ سرمایهداری که مستلزم تولید فضای مقتضی برای نیل به مناسبات جدیدی بود و حول «افسونزدایی» از متابولیسم شهری پیشاسرمایهدارانه و آغاز متابولیسم جدید، یعنی تولید – توزیع - مصرف بود، شکل نگرفته بود، تقسیم کار لازم برای حکمرانی املاک وقفی - که در زبان مذهبی مدیریت غیرمالکانه یا تولیت نام دارد - موضوعی بحرانی نبود. کیهان مذهبی عصر ناصری و پیش از آن، این تقسیم کار را پذیرفته بود؛ اما مدرنیزاسیون رضاشاهی و نظم مقتضی آن، خواه ناخواه این تقسیم کار را نمیتوانست بپذیرد. پس مفصلبندی که حول وقف شکل گرفته بود و فضای اجتماعی معنامند شهر عصر ناصری تولید کرده بود، دیگر ممکن نبود.
کیهان شهری عهد ناصری، مانند تمام شهرهای اسلامی از مسجد [جامع] آغاز میشد؛ اما در عصر رضاشاه، خیابان آن کیهان را به هم ریخت و محور اصلی تولید فضا قرار گرفت. این امر حکمرانی وقف را نیز دچار تحول کرد. به عبارت دیگر، حکمرانی وقف در عصر ناصری میراثدار صفویه بود و همین شیوۀ حکمرانی بود که وقف را متابولیسمی مؤثر در تولید فضای شهری، خاصه کرمانشاه تبدیل میکرد. «سرمایهگذاری عظیم شاهان صفوی در عمران و بنای موقوفات و ترویج فرهنگ وقف، علاوه بر تثبیت مذهب تشیع، تضمین موجودیت سیاسی سلطنتشان نیز بوده است. شاه در ساختار نهاد دولت صفوی در نقطهای ایستاده است که به او امکان میدهد در حکم حامی دین و ضامن بقای جامعه، از سنت وقف بهره ببرد» (نیازی، 1398: 33). یکی از مهمترین ویژگیهای نظام وقف در دوران پیشامشروطه، محلهایبودن آن بود. درواقع پیوند محله و وقف، ریشه در ساختار اجتماعی - سیاسی این دوران داشت که موقعیت زندگی اصلی انسان در شهر دوران ناصری و نمونههای اسلامی پیش از آن بود. محله کانون شهر بود و فرد واقف برای ماندگاری خود و خاندانش در محله وقف میکرد تا بنا به حدیث ذکرشده از پیامبر، بعد از مرگ او عمل او ادامه پیدا کند.
در نظم سیاسی پیشامشروطه، حکمرانی وقف فقط آنگاه که حکومتها برای قلمروگشایی از عایدات وقف استفاده میکردند، دچار بحران میشد؛ وگرنه بر سر حکمرانی آن بهتدریج توافقی میان نهاد دین و نظام پدرشاهی صورت میپذیرفت و عموماً بهصورت دیوانی اداره میشد؛ هرچند همواره این نهاد دین یا بهطور مشخص، طبقۀ علما و روحانیون نبودند که بهتنهایی از عایدات آن یا نظارت بر آن بهرهمند میشدند؛ اما به هر حال به شیوههای مختلف دستاندرکار نهاد وقف بودند (شفقی، 1376). این بحران با رویکرد مدرنیزاسیونی رضاشاه، وارد مرحلهای جدیدی شد.
«ناسیونالیسم رسمی رضاشاه اساساً مبتنی بر تدبیر میهنپرستانه و برنامۀ جذب فرهنگی و همسانسازی زبانی اجباری بود. رضاخان با حمایت روشنفکران چپ و راست، این پروژه را با جدیتی بیدریغ پیگیری کرد» (Matin, 2013: 85). نظم ناسیونالیستی حاکم بر نظام سیاسی عصر پهلوی، حکمرانی وقف را تغییر داد. این تحولات در مدرنیزاسیون فعلیت پیدا کرد. شهرسازی مبتنی بر زیرساختسازی برای گردش سرمایه، به نحوی که باید فضاهای شهری تولید میشد تا کالاهای مصرفی جدید دادوستد شود، بهطور کلی هستۀ مرکزی نظم ناسیونالیستی این عصر بود. اساساً همسانسازی و جذب ناسیونالیستی در راستای همان استانداردسازی بود که سرمایهداری برای جهانیسازی خویش نیاز داشت. کرمانشاه نیز مصون از این تحولات نبود؛ اما این نظم پیامدهای نیتناشدهای داشت که با تحول حکمرانی وقف در این شهر پیوندی جداییناپذیر داشت.
در زیر تصویر شماره 2 سه خیابانی نشان داده شده است که طی مدرنیزاسیون رضاشاهی در کرمانشاه، فضای شهری کرمانشاه در عصر ناصری را تغییر دادند.
Figure 4: Kermanshah city streets in Reza Shah Era
شکل شمارۀ 4: خیایانهای شهر کرمانشاه در دوره رضا شاه
منبع: مهندسین مشاور عرصه، به نقل از قلیپور، 1396: 62
این خیابانکشی، کیهان اسلامی فضای شهری ناصری را تغییر داد و بهتبع آن، نظم سیاسی دینی پیشامدرن این کیهانشناسی از بین رفت. خیابانهایی از شمال به جنوب و از غرب به شرق، با میادینی در این میان، گویای اهمیتیافتن خیابان و نمایش نسبت به گذرگاههای بازار سنتی مألوف شهر ایرانی بود (قلیپور، 1396: 60). بر همین اساس، املاک وقفی بازار سنتی کرمانشاه، محوریت پیشین خود را از دست دادند.
لازمۀ این امر، مداخلۀ گستردۀ دولت در امور بود که عموماً با «دولتیسازی» بسیاری از منابع و املاک توأم بود. رضاشاه این امر را در راستای ثروتمندکردن خانوادۀ سلطنتی و بهتبع آن، قدرت دولت مرکزی خویش انجام میداد. او بسیاری از املاک و زمینهای کشور را در حاصلخیزترین مناطق دولتی یا سلطنتی اعلام کرد. دولت پهلوی با اتکا به قدرت ارتش و در راستای اجرای سیاستهای دولت متمرکز، زمینداران و نخبگان محلی را که مانع این سیاستها بودند، به صور مختلف، تبعید و املاکشان را مصادره میکرد. در همین دوران، املاک ایالات مختلف در کرمانشاه، ایلام و لرستان مصادره شد (ساکما، 10757/ 1240 و 2126/ 230). وقف نیز شامل این سازوکار اقتداگرایانۀ ناسیونالیستی شد. این شیوۀ حکمرانی و روشننبودن تکلیف برخی املاک وقفی در شهر کرمانشاه، قرابتی انتخابی ایجاد کرد تا بهتبع آن، این املاک به تصرف خاندان سلطنتی در بیاید. وضعیت این املاک پیشتر مبهم بوده است. از خلال چند سند به این امر پرداخته خواهد شد.
«این اوقاف معزیالیه (آقااسدالله سلطانالعلما، امام جمعۀ کرمانشاهان) به تصویب جناب مستطاب، اجل اکرم افخم اعظم، امیرنظام فرمانفرمای ولایت مرکزیه و سرحددار عراقین مستدعی شده بود که مزارع (مزرعۀ باغ نی - مزرعۀ شاطرآباد - مزرعۀ سیاهکمر - سراب جعفرقلی) بر وجه اجاره به ایشان واگذار شود ...» (حکم مظفرالدین شاه، در کشاورز، 1382ب: 1171).
بابت اجارۀ این املاک چهارگانه، قرار شده است سالانه مقداری غله و کاه به دولت پرداخته شود. آقا اسدالله در سال 1298 شمسی فوت میشود و این قرارداد 90 ساله، فسخ و با فرزند ایشان، آقابوعلی قراردادی 20 ساله امضا میشود. این املاک که فقط این مزارع چهارگانه نیستند، طبق قراردادهایی به افراد مختلف که یا علما و روحانیون و فرزندان ایشاناند یا شاهزادگان که حکام شهرند، دستبهدست میشوند؛ برای مثال، در سندی آمده است بخشی از این مزارع یا املاک، به اجاره داده میشود:
«سیاهکمر معروف به منظریه - باغ نی – شاطرآباد - سراب جعفرقلی – کهریز - قلعهکهنه - چشمهسفید - سراب قنبر - چغان میرزا - چالهچاله - چغانگلان – مرادآباد - ازواج کرکوکی - آنچه موقوفۀ دولتی دور شهر است.
از حال تحریر لغایت سنبلۀ پارسئیل سنه 1334 هجری به مبلغ مالاجارۀ معلومالقدر چهار هزار تومان نقد مسکوک و مقدار نههزار خروار جنس که دو ثلث گندم و یک ثلث جو باشد ...» (سند ادارۀ کل اوقاف ناحیۀ غرب، شمارۀ ثبت 97، به نقل از کشاورز ب، 1382: 1175).
این اسناد نشان میدهد در نظم سیاسی سنتی یا پیشامدرن، بر سر حکمرانی وقف توافقی وجود داشته است که در آن نهاد دین، نهاد پدرشاهی و دم و دستگاه بروکراتیک پیشامدرن توأمان این بخش را سامان میدادهاند؛ اما با سیطرۀ نظم ناسیونالیستی رضاشاهی که تحولی مبتنیبر ارزشهای مدرن را رقم میزند، تغییرات در حکمرانی وقف نیز آغاز میشود. در آستانۀ تحولات مدرنسازی که بخشی از آن پیش از اعلام رسمی رژیم پهلوی آغاز شده بود، بحران حکمرانی وقف، خود را نشان داد.
در سال 1312 شمسی، پروندهای میان ادارات مالیه و موقوفات وقت بر سر رقبات «1. باغ نی؛ 2. شاطرآباد؛ 3. سیاهکمر؛ 4. چشمهسفید؛ 5. کراوند؛ 6. چمن چغاگلان؛ 7. سراب جعفرقلی؛ 8. همته؛ 9. سراب قنبر؛ 10. چشمه روزان؛ 11. عباسآباد؛ 12. قلعهکهنه؛ 13. چغامیرزا؛ 14. کهریز؛ 15. چالهچاله؛ 16. مرادآباد؛ 17. ازواج کرکوکی و 18. مزرعۀ دوالۀ واقعه در کرمانشاهان ...» (متن رأی حکمیت درخصوص ادعای ادارۀ کل اوقاف بر ادارۀ کل عایدات و خالصجات مالیه، 1341 شمسی، در کشاورز، 1382: 1180) تشکیل میشود که بهواسطۀ آن مشخص میشود از این دوران به بعد وقف بدل به بخشی از سازوکار درآمدزایی دولت میشود. هرچند در این پرونده مصالحهای بین دو سازمان دولتی صورت میگیرد، درنهایت بستن مالیات روی وقف، تبدیل به بخش جدیدی از حکمرانی وقف در ایران میشود و این رقبات، تبدیل به بخشی از اموال دولتی با نظارت ادارۀ کل اوقاف میشود. سرنوشت این املاک و هویتی که امروز دارند، عمیقاً وابسته به همین تغییرات متأثر از نظم سیاسی حاکم بر حکمرانی آنان است؛ زیرا بعداً بهنحوی جدید و در نسبت با برنامهریزی توسعه، بخشی از فضای شهری در کرمانشاه میشوند که امروز نتیجۀ نیتناشدۀ آن نامیده میشود. تقریباً تمام این رقبات اکنون بدل به محلات حاشیهنشینشدۀ کرمانشاه شدهاند.
فرآیند حاشیهنشینشدگی محلاتی که اکنون در دل این رقبات قرار گرفته بودند، پیوند عمیقی با توسعۀ شهری کرمانشاه داشته است. دوباره میخوانیم «با وجود قرارداد [مذکور، طبق رأی حکمیت] مابین وزارتین مالیه و اوقاف کشمکش مرتفع میشود تا سنۀ 1337 که بر حسب حکمیت بعضی از اوراق حکومت کرمانشاهان با توافق رئیس مالیه و ادارۀ اوقاف آنجا اینطور صلاح میدانند که چون ادارۀ مالیه بهواسطۀ داشتن اجزای کافی و سایر موجبات کار بهتر میتواند اداره کرده عواید را ضبط کند قرا موقوفه در دست مالیه باشد و ادارۀ مالیه علاوه بر اخذ مالیات مازاد عواید را به بودجه ادارۀ معارف و سایر مقررات و موقوفه رساند ...» (کشاورز ب، 1382: 1181 - 2). دستبهدست شدن بروکراتیک املاک وقفی در شهر کرمانشاه، عملاً بر سرنوشت آنها تأثیر میگذارد. این امر در دوران اصلاح اراضی تشدید میشود.
این سیاست به دو شکل بر سرنوشت املاک وقفی اطراف شهر کرمانشاه اثر گذاشته است؛ یک شکل آنکه، بخشی از این املاک که معروف به وقف دولتی هستند و شرح آنان رفت، میان زارعین صاحب نسق تقسیم میشود. ازجملۀ این املاک، اراضی سراب قنبر هستند که به زارعین واگذار میشوند و در دل آن روستای سراب قنبر و باغهای آن رها میشوند و از سوی دیگر، محلۀ حاشیهنشینشدۀ کچلآباد (صادقیه) به وجود میآید؛ زیرا بخشی از این املاک هنوز هم تعیین تکلیف نشده است و بر سر مالکیت آن، بین زارعین، ارتش و اوقاف مسئله وجود دارد. این شکل دوم اثرگذاری تقسیم اراضی حاصل از اصلاحات است که موجب از جا کندهشدن جمعیتهای روستایی بهسوی شهر شد و از آنجا که شهر کرمانشاه، ظرفیت جذب این جمعیت را بهمثابۀ نیروی کار در بخش صنعت و ... نداشت، موجب شکلگیری محلات حاشیهنشینشده در همین املاک و اراضی وقفی بهاصطلاح دولتی شد.
طبق دادههای جمعیتی، جمعیت شهر کرمانشاه، پیش از اصلاحات ارضی (در سال 1335 شمسی) 125 هزار و 439 نفر بوده است؛ در حالی که در سال 1355، این جمعیت به 290 هزار و 600 نفر میرسد. دومین شهر بزرگ استان کرمانشاه، اسلامآباد بوده است که جمعیتی برابر با 30 هزار و 818 نفر داشته است؛ این یعنی شهر کرمانشاه، 4/9 برابر بزرگتر از شهر دوم شده است؛ حال آنکه در اوج اصلاحات ارضی، یعنی دهۀ 40، این شاخص به 2/11 درصد (نسبت به شهر دوم، یعنی قصرشیرین) رسیده است که بالاترین میزان این شاخص در تاریخ شهرنشینی در کرمانشاه بوده است. شاخص نخستشهری نشان میدهد کرمانشاه دچار بزرگشهری است (قلیپور، احمدی و کریمی، 1397: 37). «شهریشدن، بدون صنعتیشدن» ویژگی اصلی توسعه در شهر کرمانشاه است.
از این رو، جمعیت ازجا کندهشده، به شکلهای مختلفی در نخستین اراضی که توانستند تصرف کنند، سکونت گزیدند. از آنجا که بیشتر اراضی اطراف کرمانشاه، جزو املاک وقفی دولتی بودند، این جمعیت ازجا کندهشده که بهسبب رشد جمعیتی ناشی از گذار جمعیتی در ایران، در اوج فرآیند رشد خویش نیز بود، در این اراضی مستقر شدند و فرآیند مبارزاتی را آغاز کردند که بیات بهدرستی آن را «پیشروی آرام» نامیده است (بیات، 1391: 43). این جمعیت، تبدیل به تهیدستان شهری شد که همواره بخش جداییناپذیر سیاستگذاری توسعه در کرمانشاه بود. درواقع بلاتکیفی املاک وقفی دولتی و نیز بیتوجهی عمیق به پیامدهای نیتناشدۀ سیاستهای مدرنیزاسیونی چون اصلاحات ارضی که در کرمانشاه توأم با فقدان بازار کار برای جذب بود، بستری را فراهم ساخت که این املاک تبدیل به موقعیتهای فضایی مناسبی برای گسترش شهر در قالب حاشیهنشینشدگی شدند.
5- نتیجهگیری
در نظم سیاسی پیشامدرن که به معنایی، نظم دینی نیز نامیده میشود، سامان وقف بهنحوی بود که در تقسیم کاری بلندمدت، کارکردی پیچیده را رقم بزند و به حیات خویش ذیل مشروعیت یکۀ دین ادامه دهد. در آن نظم، وقف نهادی عمومی بود که قادر به شکلدهی به متابولیستی اقتصادی بود و به موجب آن، امر اقتصادی در زندگی اجتماعی حک شود. هرچند گاه وقف حربهای در روابط قدرت بود تا قدرتمندان نتوانند اموال افراد را مصادره کنند، این امر صحهای بر همین حکشدگی است. شهر کرمانشاه در عصر ناصری و تولید فضای آن بهخوبی اثر تعیینکنندۀ وقف را نشان میدهد؛ اینکه چگونه ویژگی محلهای آن، عملاً ساماندهندۀ روابط قدرت و ثروت در محلات و تبع آن کلیت شهر بوده است. مهمترین نتیجۀ کارکردهای وقف در این دوران، عمومیتبخشیدن نسبی به ثروت بود؛ هرچند نباید در این امر راه افراط را در پیش گرفت و آن را در از بین بردن فقر تعیینکننده دانست؛ زیرا فقر پدیدهای غالب در شهر پیشامدرن بود. کرمانشاه عصر ناصری نیز استثنا از این قاعده نبود.
شهر کرمانشاه در دوران رضاشاه دیگر نمیتوانست هویتی محلی داشته باشد. درواقع تغییراتی که این تحولات در شهر کرمانشاه ایجاد کرد، محوریت محلات قدیمی شهر را تضعیف کرد. یکی از مهمترین پیامدهای این اقدام، متروکهشدن املاک وقفی درون این محلات بود که تا به امروز نیز در حال فرسودهشدن هستند. نمونۀ آن، محلۀ قدیمی فیضآباد است که جزئی املاک وقفی ازواج کرکوکی[11] است و تبدیل به محلهای حاشیهای در دل شهر و بازار اصلی آن است. این امر دربارۀ بسیاری دیگر از اماکن وقفی قدیمی در شهر نیز صدق میکند که بهتازگی سیاستهای توریستیسازی موجب توجهاتی به آنها شده است؛ اما دستبهدست شدن سازمانی همچنان مانع اصلی توقف فرآیند فرسودهسازی آنهاست؛ هرچند فرآیند فرسودهسازی، ترفندی بروکراتیک برای تخلیۀ آنهاست.
در نظم ناسیونالیستی عصر رضاشاه و نیز محمدرضاشاه، وقف بدل به سازمانی ذیل بروکراسی دولتی مدرن میشود و فرایند شخصیزدایی از وقف آغاز میشود که روی دیگر سکۀ محلهایزدایی است؛ ضمن آنکه عایدات حاصل از اموال و املاک و رقبات وقفی، عمدتاً باید در راستای اموری هزینه شوند که دولت تشخیص میدهد. بر همین اساس، بخشی اساسی از این عایدات، دیگر در راستای نیات واقف صرف نشده و بهواسطۀ سیطرۀ کینزینیسم در اواخر حاکمیت رژیم پهلوی، صرف هزینههای زیرساختی و آموزشی میشود؛ ضمن آنکه همانطور که گفته شد وضعیت اوقاف دولتی در زمان پهلوی و سیاستگذاری ذیل نظم سیاسی ناسیونالیستی، بهواسطۀ سیاستگذاری توسعه متمرکز که بهصورتی زنجیرهای اولویت را به مرکز میداد، بستری برای رشد و گسترش حاشیهنشینشدگی شد؛ برای مثال، طرح جامع شهر تهران، از سال 1348 تا 1353، بخش اساسی بودجۀ عمرانی کشور را به خود اختصاص داد (کلانتری و منصوری، 1400). به عبارت دیگر، رشد حاشیهنشینشدگی و نظم سیاسی مذکور، قرابتی انتخابی پیدا کردند که بهتبع آن، سرنوشت وقف را به تهیدستان شهری گره زد. در این دوران، دیگر وقف نقشی پویا در تولید فضای شهری بازی نمیکند؛ بلکه نقشی انفعالی در نسبت با گسترش شهرنشینی در کرمانشاه دارد. درنتیجه، نیروی نهادی سابق خود را از دست میدهد و متحمل هزینههای حاصل از پیامدهای نیتناشدۀ نظم ناسیونالیستی پهلوی میشود که توأم با نوعی «شهریشدن، بدون صنعتیشدن» در کرمانشاه است.
برای آنکه نسبت «شهریشدن، بدون صنعتیشدن» و وقف در تاریخ تحولات شهری کرمانشاه مبتنیبر حاشیهنشینشدگی درک شود، باید اشاره کرد طبق دادهها، وسعت محلات حاشیهنشینشده از سال 1352 تا 1390، حدود 14 برابر افزایش یافته است که درنتیجۀ آن این محلات را به سه دسته تقسیم کردهاند: سطح 1 (وضعیت نامناسب): دولتآباد و آناهیتا؛ سطح 2 (وضعیت نگرانکننده): شاطرآباد، باغ ابرایشم، حکمتآباد و چقاگلان؛ سطح 3 (وضعیت بحرانی) چقاکبود، نوکان، درهدراز، جعفرآباد، کولیآباد، چمن و صادقیه (کریمی و همکاران، 1396). همانطور که مشخص است عمدۀ محلات حاشیهنشینشده که در وضعیت نگرانکننده و بحرانی قرار دارند، در همان اراضی و املاکی قرار دارند که معروف به رقبات اوقاف دولتی بودهاند.
سازمان اوقاف و امور خیریه در سال 1363 تأسیس شد. بر همین اساس، رتقوفتق امور وقف به سازمانی مذهبی سپرده شد که ذیل نظر نهاد ولایت فقیه ساماندهی میشود. به موجب قانون تأسیس این سازمان، انتخاب سرپرست این سازمان برعهدۀ وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ اما ذیل نظر ولی فقیه است. این سازمان فقط وظیفۀ ادارۀ موقوفات بدون متولی را ندارد؛ بلکه موارد متعددی را سامان میدهد، ازجمله ادارۀ اماکن مذهبی و امور مؤسسات و انجمنهای خیریه (قانون تشکیلات و اختیارات سازمان حج و اوقاف و امور خیریه، 1363: تبصرۀ 1).
همانطور که در ابتدا نیز دربارۀ کارکردهای وقف بحث شد، امر خیریه یکی از کارکردهای وقف بوده است و زمانی که وقف در مقام نهادی اقتصادی در هستی اجتماعی حک بود، اثراتی بر زندگی فقرا و تهیدستان شهری میگذاشت؛ اما با شکلگیری نهادهای مدرن جدید، کارکردهای متفاوت وقف، بهتبع کاهش نقش تنظیمکنندگی نهاد دین، تغییر کرد. بعد از انقلاب 57، تلاشهایی برای احیای این نقش صورت گرفته است؛ اما امکان بازگشت به نظم دینی پیشامدرن نبوده است؛ از این رو، کارکرد خیریهای وقف در نظم جدید پررنگتر میشود. (روغنی زنجانی در مصاحبه با آمویی، 1400).
درنهایت، ادعا میشود سازوکار وقف بهمثابۀ موقعیتی نهادی - سازمانی در تاریخ، همواره متأثر از حکمرانی نظمهای سیاسی متفاوت بوده است و بهتبع تغییر مناسبات اجتماعی – سیاسی، برخی کارکردهای آن نسبت به دیگر کارکردها اولویت بیشتری پیدا کرده یا کمرنگ شدهاند. شاید مهمترین ویژگی وقف در طول دوران بررسیشده، عمومیسازی نسبی امکانات انباشتشدۀ محلی بوده است که با سیطرۀ نگرش خیریهای وقف در دوران پس از انقلاب، این امکان تضعیف شده است.
[1]. Process
[2]. Exclusivity of space
[3]. History
[4]. Naturalization
[5]. Regression- progression
[6]. The present
[7]. Description
[8]. Analytico- regression
[9]. Historico- genetic
[10]. حیدرقلیخان قزلباش، مشهور به سردار کابلی بود که آن را از پدر به ارث برده بود؛ به این سبب که پدرش از سرداران عالیرتبۀ ارتش در زمان خویش بوده است. سردار فقیه و محدثی حاذق بوده که در سال 1310 ق به کرمانشاه سفر کرده است. این نقل قول نیز حاصل مشاهدات ایشان در شهر جدید کرمانشاه بوده است.
[11] . ازواج کرکوکی بخشی از املاک وقفی شهر کرمانشاه است که در بخش مرکزی کرمانشاه قرار دارد و اکنون محلات قدیمی این شهر در دل این املاک قرار گرفتهاند. ازجمله مهمترین این محلات، محلۀ فیضآباد است. این محله در ابتدای شکلگیری از محلۀ اعیاننشین کرمانشاه بوده است که پس از تحولات مدرنیزاسیونی عصر پهلوی بهلحاظ اجتماعی - اقتصادی واپس ماند و اکنون بهسبب نامشخصبودن وضعیت آن، درحال متروکشدن است.